جدول جو
جدول جو

معنی راه شوسه - جستجوی لغت در جدول جو

راه شوسه
(هَِ شُ سِ)
همزمان با پیشرفت تمدن و صنعت و اقتصاد، بشر نیاز شدیدی به سرعت در حمل و نقل کالا و مسافرت افراد پیدا کرد و از این روی در صدد ساختن راههای بزرگ برآمد. اختراع اتومبیل و دیگر وسایط نقلیۀ جدید به گسترش سریع و روزافزون راههای بزرگ و فراخ افزوده و اکنون در سراسر جهان برای مقاصد اقتصادی و نظامی و همچنین عبور و مرورراههای شوسۀ فراوانی ساخته شده است و تنها در ایالات متحدۀ امریکا 5 میلیون کیلومتر راه شوسه وجود دارد که نیمی از آن اسفالت میباشد. ساختن راه شوسه در ایران که از زمان هخامنشی سابقه دارد پیوسته مورد توجه بوده و هم اکنون راههای زیر در ایران موجود است:
الف - راههای اسفالتی: که بیشتر مراکز استان ها و شهرها را بتهران و بیکدیگر متصل میسازد و از مهمترین آن ها راه شوسۀ تهران - تبریز و تهران - اصفهان و تهران - بندر انزلی و تهران - چالوس را میتوان نام برد.
2-شاهراهها، که تهران را بمراکز استانها و خارج مربوطمیسازد. و از مهمترین این راهها شاهراههای: تهران -جلفا، تهران - مشهد و تهران - زاهدان میباشد.
3- راههای استانی، که بین استانهای مختلف کشور کشیده شده است.
4- راههای فرعی، که دهکده ها و قصبات را به شهرها یا بیکدیگر مربوط میسازد و در این راهها وسایط نقلیه در فصلهای مناسب بار و مسافر حمل و نقل میکنند. و رجوع به کیهان سالانه 1341 و جغرافیای مفصل اقتصادی ایران تألیف آقای مشحون و جلایی فر و خزائل و جغرافیای اقتصادی کیهان ص 433 و جغرافیای اقتصادی لیستر کلیم و همکاران ترجمه فتح اﷲ حکیمی ص 123 و 124 شود
لغت نامه دهخدا
راه شوسه
سواره رو
تصویری از راه شوسه
تصویر راه شوسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه توشه
تصویر راه توشه
خوراکی که مسافر در سفر با خود بردارد، آذوقۀ مسافر، توشۀ راه، ره توشه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 5 هزارگزی جنوب باختری کوهدشت و5 هزارگزی جنوب باختری راه فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع شده. دامنه، معتدل و مالاریائی است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت، و گله داری و سیاه چادربافی و راهش مالرو است. ساکنین این ده از طایفۀ نورعلی میباشند و در سیاه چادر بسر میبرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
آنچه از خوردنی که مسافر همراه خویش برگیرد. توشۀ راه. زاد راه:
هریکی در جوال گوشۀ خویش
کرده ترتیب راه توشۀ خویش.
نظامی.
وآن لحظه که در غم تو می مرد
غمهای تو راه توشه می برد.
نظامی.
چون شدم سربزرگ درگاهش
یافتم راه توشه از راهش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مقلوب شاه راه، یعنی مردی که براهها شدن پیشۀ او بود و او بدین کار شاه بود، (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ نظام) :
به راه اندر همی شد راه شاهی
رسید او تا بنزد پادشاهی،
رودکی (از فرس اسدی)،
، مسافر بزرگوارو عظیم القدر، (ناظم الاطباء)، شاهراه که راه پهن و بزرگ و عام است، (آنندراج) (برهان)، راه پهن وسیع مسلوک، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف)، بمعنی شاهراه است، (فرهنگ اوبهی)، راه فراخ، جاده، (صحاح الفرس) :
به راه شاه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدین راه اندر سخت،
رودکی،
و رجوع به مادۀ شاهراه و ترکیب راه شاه در ذیل مادۀ راه بمعنی طریق شود
لغت نامه دهخدا